مصاحبه با استاد محمود قوامی

در 17 سالگی با چه شور و شوقی از دبیرستان فیوضات تبریز در رشته ریاضی دیپلم گرفتم و پس از آن به کالج تربیت معلم رفتم که در محل دبیرستان دهقان سابق برقرار بود. در آنجا یک عده با کلاس نهم دو سال در دانش سرای مقدماتی درس می خواندند و معلم می شدند و ما هم با داشتن دیپلم دبیرستان یکسال دوره کالج تربیت معلم می دیدیم و با رتبه یک اداری استخدام دایم می شدیم. سال 1342 پس از اتمام دوره تربیت معلم در تبریز و استخدام در وزارت فرهنگ آنزمان به عنوان آموزگار حکمی بدستم دادند.
محل خدمت بزوجیق !
آی فلک سنده سوزوم وار...
یک حکم آموزگاری دادند دست من با چهارصد و پنجاه تومان ماهانه حقوق. هر بار بایستی هفت ساعت از ایستگاه خراسانک ( اگر خوب یادم باشد) پیاده راه میرفتم تا به ده بزوجیق برسم.
در اولین سفرم به بزوجیق،
یادم نمی رود از تبریز سوار قطار شدم و در ایستگاه راه آهن نصفه ی شب پیاده شدم. شب را در قهوه خانه خوابیدم و صبح از ایستگاه راه آهن پیاده راه افتادم. تصور کنید یک بچه زیگول 18 ساله با فکل و کراوات ! هفت ساعت پیاده راه رفتم تا رسیدم به روستای بزوجیق.
زمستان ها ده تومان (صد ریال) به یکی از اهالی بزوجیق می دادم که مرا تا ایستگاه راه آهن همراهی کنند که گرگها مرا نخورند. روستای بزوجیق آنزمان بیش از دویست و پنجاه خانوار بود.
قبل از من آقای غلامرضا رستمیِ نامی، معلم آنجا بود. من هم به او پیوستم. قبل از من بزوجیق مدرسه نداشت. آقای رستمی دانش آموز داشت ولی مدرسه ای وجود نداشت و چون خودش مال اطراف آنجا بود در منزل خودش درس می داد. با بسیج اهالی قطعه زمینی را به ما دادند و ما با کمک مردم و بچه ها با خشت و گل دو اطاق برای درس، راهرو و اطاق معلم ساختیم. سال بعد منتقل شدم به قره آغاج و سال سوم هم در دبیرستان سراسکند(هشترود) دبیر زبان انگلیسی بودم و همان جا آخر سال تصمیم گرفتم ایران را ترک کنم.
{من و آقای غلامرضا رستمی که از اهالی هشترود بود و با اتمام کلاس نهم استخدام وزارت فرهنگ بودند، با گل و خشت و کار بدنی همراه با اهالی محترم روستا یک مدرسه ساختیم و برای اولین بار در کل هشترود دختر هم در مدرسه نام نویسی کردیم}.
مدرسه ای که قبل از من انگشت شماری دانش آموز داشت یکباره در چند ماه آنچنان رشدی کرد که ما تقاضای آموزگار سوم را از سراسکند کردیم.
تنها یادگاری من از آن دوران این عکس(تصویر ضمیمه خواهد شد) است که آنرا هم در سال سوم زمانی که دبیر دبیرستان مولوی سرسکند بودم گرفته ایم. با همان حکم آموزگاری و همان حقوق شده بودم دبیر تدریس زبان انگلیسی در دبیرستان. رییس فرهنگمان از اهالی تبریز باسم عبدالعلی زاده بود و معاون فرهنگمان شخصی به اسم آقای معصومی از اهالی سراسکند. بازرس مان هم شخصی بود به اسم آقای حقی که چون کوهنوردی می کردند به مدارس دهات پیاده سر میزدند.
تنها جاده موجود خاکی بود بین بستان آباد و سراسکند والسلام.
سال دوم مرا به قره آغاج منتقل کردند و سال سوم فرستادند به سراسکند.
پس از اتمام سال سوم با پس انداز چهار هزار تومان که سه هزار تومان آن پول بلیط هواپیمای من شد با هزار تومان وارد آمریکا شدم. هزار تومان شد صدو چهل دلار.
در آن زمان در تبریز آمریکا را با عین می نوشتند و تنها ساختمان سه طبقه در قونقا باشی بود.
یاشاسین بزوجیق
از آنجاییکه من در کلاسهای شبانه دانشگاه تبریز بعنوان شاگرد اول در دانشکده ادبیات ( رشته ادبیات انگلیسی)قبول شده بودم.
لذا می بایستی هفته ای دو روز به تبریز می آمدم ودر کلاسها شرکت می کردم. در دبستانهای نزدیک به شهر که کلاسهای سنتی داشتند غایب شدن عملی نبود. ولی در دهات دور دست می شد طوری سر و ته قضیه را بند آورد و کاری کرد. قرار من با آقای غلامرضا رستمی این بود که من بیست و چهار ساعت حتی روزهای پنجشنبه و جمعه را تدریس کنم و وسط هفته بروم تبریز. واقعا از تهِ دل کار می کردم. هدف یاد دادن مطالب درسی به محصلین بود و من آنرا دوبله سوبله انجام می دادم. همه اهالی مرا دوست داشتند. هفته ای دو روز شبی هفت ساعت پیاده با یک همراه حال سوار بر اسب یا پیاده به ایستگاه راه آهن خراسانک و یا سعادتلو می رفتم نصفه شب سوار قطار می شدم و صبح در تبریز بودم. چه سختی ها که نکشیدم. بلا هایی که به سرم نیامد. به همین خاطر هم مرا به دبیرستان مولوی سراسکند منتقل کردند که انگلیسی تدریس کنم هفته ای 22 ساعت و خیلی بیکار می شدم و از سراسکند با آن جاده خاکی روی کامیونهای باری به 66 می رفتم بستان آباد و تبریز.
لیسانس گرفتم و با چهار هزار تومان پس اندازِ معلمی آمدم آمریکا. و وارد شهر واشنگتن شدم. سال بعد، از بهترین دانشگاه کالیفرنیا فوق لیسانس گرفتم. و در دوره دکترا ثبت نام کردم.
آنچه خواندید مصاحبه ای با استاد محمود قوامی از آموزگاران سال 1342 در بزوجیق بود. برای به دست آوردن مطالب فوق، از طریق ایمیل با شخص آقای قوامی مکاتبه صورت گرفته است. ایشان در حال حاضر در واشنگتن آمریکا ساکن هستند. با آروزی سلامتی و شاد کامی برای ایشان و همه آموزگارانی که در بزوجیق زحمت و مشقت کشیده اند.
پ.ن:
اولین مدرسه در بزوجیق در سال 1342 ساخته شده(قبل از این تاریخ، تدریس در خانه ها انجام می پذیرفت) و برای اولین بار در کل هشترود دختر هم در این مدرسه نام نویسی کرده است. با نگاهی به زمان حال که برای مثال برخی کشور های عربی، رانندگی زنان را منع کرده اند و یا برخی قوانین که با پایمال کردن حق انسانی و برابر زنان، خشونت بر علیه آنان را ترویج می دهند. فرهنگ و تمدن غنیِ بزوجیق که همواره در زبان ها چرخیده، آشکارتر و البته اثبات می شود، در منطقه ای پهناور برای اولین بار روستایی در کنار سواحل برکه ی همیشه زنده، با فولکلوری بر جای مانده از سارای، حق و اجازه ی تحصیل به دخترها داده می شود. جالب تر اینکه مردم و خانواده ها نیز این را می پذیرند. دارا بودن این چنین آگاهی و فرهنگ در یک روستا قطعا در خورِ نام بزوجیقِ سر افراز است.
یاشاسین آنا یوردوم، باشی اوجا بزوجیق ❤️
#تحقیق #محمود_قوامی #مدرسه_خوانساری_بزوجیق #تاریخ
#حسین_طاهری #بزوجیق_کانالی
کونلومون سوگیلی محبوبی منیم